Monday, March 23, 2009

در هجو خلخالی دژخیمان رژیم


این سروده از میرزاده عشقی شاعر جوانی است که در 1303 خورشیدی در سن 31 سالگی به خاطر زبان تند و تیزش به ضرب گلوله ای کشته شد گویا شاعر استبداد ستیز پیشاپیش از ظهور مستبد و جلاد قرن ایران خلخالی آدم کش باخبر بوده است .
در هجو خلخالی
در ده سگ زشتی بود مو ریخته و لاغر
پیوسته دم اندر پا پژمرده سر و یالی
چندی سوی شهر آمد از شدت بی قوتی
اشکم ز عزا برهاند تا ماند در آن سالی
ناگاه چه باز آمد دیدند که گردید
در فربهی و چاقی یک زبده سگ عالی
گفتند خلیلی اش بایست و همی دیدند
بر هرکه زند ریشی با ضربت چنگالی
نابود خلیلی چون ناچار شده بستند
از پارچه خلخال بر گردن آن شالی
گویند که شد ممتاز آن خرقه ز همسر ها
ز آنروی دگر گردید معروف به خلخالی
من خویش نمیدانم بر گردن آن کو گفت
گویا که همان باشد : خلخالی آنحالی

No comments: